ابر انسان کیست؟



در تعریف انسان درطول تاریخ گفته ها بسیار است, بویژه در میان ادیان الهی تلاش بسیاری شده است, که از انسان تعریفی جامع و مانع ارائه شود.

اندیشه واحساس طلایی کجایافت می شود؟

درتعریف انسان درطول تاریخ گفته ها بسیار است،بویژه درمیان ادیان الهی تلاش بسیاری شده است، که ازانسان تعریفی جامع و مانع ارائه شود. از"جانشین خدادرروی زمین " گرفته،تا "فرشته ای که ازبهشت رانده شده" ، تا "اشرف مخلوقات" از "انسان موجودی ناشناخته"، "انسان موجودی ضعیف" ،تا "انسان گرگ انسان" ،از "پست ترین موجود" ،تا "ارجمندترین موجود."

همه ی اینها شایددرست باشد.اما برخی ازاین تعاریف ، منصوب به تعاریف آسمانی وبرخی تعریف هایی زمینی هستند.

اگر بخواهیم درد بشریت را درمان کنیم ،بهترین راه این است، که ازانسان تعریفی زمینی داشته باشیم.

تعریفی که همه ی ابعاد وجودی بشررادربربگیرد،دریک جمله انسان را می توان اینگونه تعریف کرد:

"انسان موجودی تربیت پذیر،که وابسته به شرایط اقتصادی و اجتماعی است، موجودی با نیازمندی های مشخص ،که اگر نیازهایش برطرف نشود،حاضراست همه را قربانی خودکند،واگر نیازهایش برطرف شود،همه چیز وهمه کس ازدست او درامان است. "

این کلی ترین تعریفی است که می توان ازانسان ارائه داد،آیا بااین تعریف ابر انسانی یافت می شود؟

ابرانسان کیست وکجایافت می شود؟

دردورانی که انسانها به دنبال یافتن ابرانسان بوده اند،جامعه دارای شرایط خاص ومحدودیتهای فراوان وخاصی بوده است،اطلاعات انسان ،به سبب محدودبودن ارتباطات ،اندک بوده است، ودرنتیجه دایره ی واژه هابرای بیان مقصود نیز اندک بوده است.

تکنولوژی وصنعت درسطح ابتدایی،سطح نیازها وتوقعات بسیار اندک،ازاینروانسانها به خاطر شرایط کم تجربگی در شناخت هستی،درشناخت اشیاء، وودرشناخت دیگرانسانها ،بیشتر به پنداروتخیل پناه برده اند،وبیشتر به دنبال معنا بوده اند تا عینیات وواقعیات ،بیشتر به دنبال،آرمانهای ذهنی بوده اند تا،واقعیات هستی.

روند گردش اطلاعات بسیار پایین بوده است، گاه یک فرضیه جانشین قانون علمی می شده است ،وبه خاطرسرعت اندک در گردش اطلاعات همان فرضیات وارائه دهندگان آن تازمانهای بسیار ط.لانی ابرانسان تلقی می شده اند. روشن است که،"هرقانون علمی تا زمانیکه توسط قانون علمی دیگری نقض نشده است،پابرجاخواهد بود."دردورانهای گذشته،چون سرعت گردش اطلاعات پایین بوده است،یک فرضیه وقانون علمی به سختی ودیر،جانشین فرضیه و قانون علمی دیگری می شده است.

یکی ازفلاسفه می گوید:

فرق میان انسانهای نخبه وانسانهای معمولی این است که،نخبگان هرموضوعی را اززوایای گوناگون بررسی می کنند،اما افراد عادی هرموضوعی را فقط ازیک زاویه می نگرند.

ازطرفی چون موضوع نوع نگاه وزاویه ی نگاه در ارائه ی نظریه و قانون ،مهم است . وهرانسان فقط از یک زاویه ی می تواند،درباره ی هستی و موضوعات عقلی شناخت بدست آورده و قضاوت کند،این کوتاه بودن دید انسان بوسیله ی دیگرانساها قابل جبران است.یعنی با استفاده از اندیشه ی دیگران می تواند،از همه طرف به موضوع نگاه کرده،و خلاء نخبه بودن خود را جبران کند،یعنی هرچه تعدادنگاهها،به یک موضوع بیشتر باشد،برون داد جمعی به برون داد ،یک نخبه نزدیک تر است.همین موضوع می تواند،شایستگی حکومت های دموکراسی را نیزموجه کند.

امروزه چیزی به نام نخبه وابرانسان وجود ندارد.

زیرا اطلاعات جهانی وعلوم بشری وسرعت گردش این علوم و اطلاعات به اندازه ای گسترده است، که مغز انسان توانایی نگهداری همه ی آنهارا ندارد.یعنی هر انسان نخبه فقط در یک شاخه ی علمی وتجربی می تواند نخبه باشد.

ازطرفی سطح آگاهی وسرعت گردش اطلاعات به اندازه ای بالاست که هیچ انسانی نمی تواند،به آنها تسلط یابد.

اماابرانسان اگر به معنای داشتن اخلاق ،پاکی و درستی باشد،مشکلات بشریت به انداره ای گسترده است ،که هیچ انسانی نمی تواند،خودرا به اخلاق نیکو آراسته گرداند.ازطرفی تربیت وآموزش بشری اجازه ی این کاررا به هیچ کس نمی دهد.

عصر تربیت طبیعی نیز سپری شده است،هیچ بشری،اجازه ی پرداختن به خود در دامن طبیعت را ندارد،ساخته های بشرنقطه به نقطه ی کره ی خاکی را پر کرده است.ساخته ها ی بشری ،اخلاق ومنش خودرا باخود دارد،وآنهارادر روح استفاده کنندگان ازاین مصنوعات القاء می کند.

اما برگردیم به انتظارات ما انسانها از همدیگر!

عصر انسان خودساخته(انسان ساخته ی طبیعت) انسانی که به پاکی باران ،وبه زلالی آب چشمه ساران وبه خوش بویی گلهای دشت وکوه باشد،نیز گذشته است.انسان امروزی انسانی مصنوعی و ساخته ی دست انسانهای دیگر،تکنولوژی و صنعت است ،نه انسان دست طبیعت.

انسان راجامعه می سازد،(انسانهای دیگر،نهادهای سیاسی- اجتماعی، مدرسه،کتاب ،رادیو تلویزیون ،تکنولوژی،صنعت وسایر ابزارهایی که آنها را نیز بشر) ساخته است.

انسان نیازهایی دارد،خوراک،پوشاک، مسکن،کار، آموزش،غرایز،امنیت ،حس احترام و.....

اما همین نیاز به احترام گاه تا حدتقدس پیش میرود.وتبدیل به حس پرستش می شود.هیچ انسانی کامل نیست،اماهرانسانی ویژگی های خوب هم دارد.

ازدید نگارنده انسان را باید مدیریت کرد.هیچ انسانی بااندیشه و قلب طلایی پیدا نمی شود،اما رگه هایی از طلا دراندیشه و احساس هرانسانی می تواندیافت.

انسانها بایسته است،که معدن شناس انسانی باشند.معدن انسانهارا شناسایی کرده،رگه های طلایی احساس واتدیشه ی اورا جدا کرده وازآن استفاده نمایند.

امروزه برای زیستن دراین شرایط که روابط انسانهاهمچون کلافی سردرگم شده است،چاره ای جز این نیست.که همدیگرراتحمل کرده،ومانند معدن شناسان،رگه های پسندیده ی اخلاق،احساسات واندیشه همدیگررا شناخته وازآن بهره مند شویم.

وگرنه احساسات ،اخلاق واندیشه ی طلایی هرگزیافت نخواهد شد.


نظرات کاربران

هنوز هیچ سوالی ثبت نشده است .

نظر خودرا وارد کنید!